سخنی عاشقانه برآمده از دل با امام رضا علیه السلام
سخنی عاشقانه برآمده از دل با امام رضا علیه السلام
آقای من سلام…
مولای من امشب بازهم حال غـریبی گرفته دلم ،آخر امشب واپسین شبانگاه ماه صفروموعد حیرانی من است .نمیتوانم نسبت به آنکه تمام بودونبودم را ازبرکاتش دارم بی تفاوت باشم … چگونه درشب شهادت عزیز ومحبوب خویش قرار وآرام گیرم وقتی بهانه برای عرض ارادت فراهم است .. حالِ من مثل مدیونی است که وجودش را بسته به داین دارد وهمواره درپی اوست وحلالیت میطلبد
ای سرور وآقای من ..
با تو، زانوان لرزانم به آرامش، رضا مى دهند و چشمان شناور در غروبم، بهجتى سبز را تجربه مى کنند.
من با تو، آینه اى مى شوم تن شسته از غبارها و زنگارها؛ آن گونه که آفتاب، سلول هاى جانم را شعر مى شود.
تو را در زمستان هاى سرما و سکوت، صدا کرده ام؛ با دستانى از حاجت و در بهارى از اجابت، غوطه خورده ام.
از مدینه تا توس، مرورت مى کنم و ثانیه هاى سترگ ولایتت را مى ستایم.تو، هشتمین ستاره اى در آسمان فیروزه و لبخند.
رودها همچنان بزرگى ات را در غرفه هاى آب، روانند. مى آیى و دروازه هاى آفتاب گشوده مى شوند.
زمزمه نامت وسیعمان مى کندمى آیى و شهر را بشارت پرنده و آبشار، به دست افشانى مى خواند.
زمین، ریشه علوى ات را بر خویش مى بالد.
آسمان، شاخه هاى هاشمى ات را به تحسین، ستاره مى پاشد
اى آن که ابهت بى بدیلت، تار و پودمان را به سکوت مى خواند؛ اى آن که زمزمه نامت، وسیعمان مى کند، باران کرامتت را بر ما بگستران تا از تشویش این همه، در دور دست آرامش ساکن شویم.
ما را بخوان به بلنداى افق دریایى ات و از انزواى این همه تاریکى، رهایمان کن
وامشب آمده ام شرمسار… که بگویم شمارابه عموی سادات ،ابالفضل العباس «ع» که عزت کربلا بود ..هم چنان سایه ای برسرم باشید و ازعنایت خویش محرومم نسازید…
اخبار مرتبط
Sorry, we couldn't find any posts. Please try a different search.